طرقه

پرنده ای که برای رسیدن به خورشید باید هزار اسم خدا را از بر میکرده, ولی در نزدیکی خورشید نام هزارم خدا را فراموش میکند و میسوزد

طرقه

پرنده ای که برای رسیدن به خورشید باید هزار اسم خدا را از بر میکرده, ولی در نزدیکی خورشید نام هزارم خدا را فراموش میکند و میسوزد

به دنبال گِل گمشده!

یه مسیری تقریباً طولانی رو  تو مترو نشسته بودم، یه خانم میانسالی تمام مدت این مسیر کنارم نشسته بود.

شروع کرد سر صحبتو با من باز کردن، بماند که بحث از کجا شروع شد ولی یه جای صحبتاش خنده دار بود... بعد از اینکه متوجه شد مجردم گفت: "باید گل گمشدتو پیدا کنی!" ، با نگاهم بهش فهموندم که منظورت چیه؟!

گفت:"عزیزم خدا میفرماید که ما زن و مرد را از یک گل آفریدیم، یعنی تمام مردان و زنان جفت جفت، گِل هم هستند(!!!!) تو هم باید گِل خودتو پیدا کنی، باید به تعداد حروف ابجد اسمت بدون وقفه سوره آیة الکرسی رو بخونی".  مخم سوت کشید با این حال نمیتونستم جلوی خندمو بگیرم . گفت :" ابجدت چنده؟" گفتم:"651! زیاده!" با حالت افسوسی گفت:" خوش به حالت واسه من خیلی بیشتره".

 میخواستم برگردم بهش بگم اولاً شما با 4 تا بچه تو این سن هنوزم دنبال گِل گمشدتون میگردین،

ثانیاً حالا بیا 651 بار بخون این گِل یه موقع کلوخ نشه بخوره تو سرمون؟!

ثالثاً آخه کی خواست حالا دنبال گِل بگرده.... که حرفم رو خوردم.

ولی از تجویز اجباریش (باید) خیلی خندم گرفت.

برای تو... به بهانه روز دختران

جا برای گنجشک زیاد است ولی ، به درختان خیابان تو عادت دارم .

وقت آن شد

هشتم مهر ماه مصادف با افتتاح وبلاگم (جداً چه اتفاق مهمی؟؟؟!) اگه به بعضی از سران و روسای محترم  بر نخوره، روم به دیوار ... مصادف بود با بزرگداشت حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی.

همیشه با خودم میگفتم که خیلی از ما ایرانیها لیاقت خیلی چیزها رو نداریم. هممونم میدونیم که کم کم داریم همه این گنجینه گذشته ها رو به دلیل مدیریت نادرست از دست میدیم. از مشاهیر گرفته تا آثار باستانی و حتی فرهنگ غنی خودمونو!!!. کم کم کار به جایی میرسه که فقط اسم برخی از این افتخارات روبه یدک میکشیم (و یا شاید نکشیم!) و در آینده ای نه چندان دور حتی فرزندانمان هم اسمی از اونها رو نخواهند شنید (خصوصا الان که فصل سلسله هخامنشیان از برخی فصول تاریخ مدارس حذف شده).

بگذریم، نمیخوام الان قصه همیشگی رو تکرار کنم، همه از حفظیم...

پس فعلاً با یه غزل از دیوان شمس تبریزی آرامش میگیریم:


وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویم

بند را برگسلیم، از همه بیگانه شویم

جان سپاریم، دگر ننگ چنین جان نکشیم

خانه سوزیم و چو آتش  سوی میخانه رویم

سخن راست تو از مردم دیوانه شنو

تا نمیریم، مپندار که مردانه شویم

در سر زلف سعادت، که شکن در شکن است

واجب اید که نگونتر ز سر شانه شویم

بال و پر باز گشاییم به بستان، چون درخت

گر در این راه فنا ریخته چون دانه شویم

گر چه سنگیم، پی مهر تو چون موم شویم

گرچه شمعیم پی نور تو پروانه شویم

در رخ آینه ی عشق ز خود دم نزنیم

محرم گنج تو گردیم، چو ویرانه شویم

ما چو افسانه دل بی سر و بی سامانیم

تا مقیم دل عشاق چو افسانه شویم

گر مریدی کند او، ما به مرادی برسیم

ور کلیدی کند او، ما همه دندانه شویم

مصطفی در دل ما گر ره مسند نکند

شاید ار ناله کنیم، استن حنانه شویم

نی، خمش کن که خموشانه بیاید دادن

پاسبان را، چو به شب ما سوی کاشانه شویم

 

  

آخرین خواب نورمن

 روز - خارجی- ساعت 6:30 صبح


در راه شرکت بودم که مطلبی را از اینترنت گوشیم خواندم: "  نورمن ویزدم هنرپیشه و کمدین سرشناس انگلیسی در سن 95 سالگی اواخر شب گذشته در حال خواب به  خواب ابدی پیوست"

همین جمله کافی بود به این فکر بیافتم که خنداندن دنیا برای یک لحظه سخت تر از یک عمر گریاندنشان است، چه برسد به اینکه یک عمر لبخند بر صورت آنان بیافرینی" 

دهم مهرماه جشن مهرگان برهمه ایرانیان مبارک باد

جشن مهرگان متعلق به فرشته بزرگ مهر است و برابر با مهرروز (شانزدهم مهر) است و مطابق گاهنمای کنونی دهم مهر می باشد این جشن فرخنده و زیبا در گذشته میان ایرانیان مقامی بسیار ارجمند در حد نوروز داشت و همانگونه که ایرانیان نوروز را بواسطه پایان سرما و آغاز بهار جشن می گیرند، مهرگانرا نیز در نیمه سال و با پایان فصل گرما و شروع سرما جشن می گرفتند آداب و رسوم آن بسیار شبیه به نوروز است و همانطور که نوروز را به  پادشاه افسانه ای ایران جمشید نسبت می دهند مهرگانرا نیز به فتح و پیروزی فریدون دیگر قهرمان ایرانی بر ضحاک نسبت داده می شود ولی در حالت کلی چون ایزد مهر نزد کلیه اقوام آریایی سابقه ای دیرین دارد و قدیمیترین آیین آریاییان می باشد نزد هر دو دسته ایرانیان و هندوان در یک روز گرامی داشته می شود  و مهردر زبان سانسکریت هم بمعنی دوستی است و در وید کتاب مذهبی برهمنان مانند اوستا ایزد روشنایی و فروغ می باشد و زرتشتیان بپرستشگاه خویش درب مهر گویند هر دو جشن مهرگان و نوروز  از آثار درخشان و جاودان ایران زمین هستند و برماست که این دو میراث گرانقدر نیاکانمان را همچون دو گنجینه گرانبها سینه به سینه و نسل به نسل انتقال دهیم  چرا که هویت و پهنای مرز ایران زمین را این دو جشن به وضوح نشان می دهد و هر کجا نوروز و مهرگان جشن گرفته شود آنجا ایران است و هر که ایندو جشن با شکوه و زیبا را برگزار کند ایرانی. مهرگان و نوروز در کنار یکدیگر هزاران سال است که همانند دو  ستون محکم و استوار پایه های استقلال و فرهنگ ایرانی را حفظ نموده اند و آنرا از هجوم تازی و بیگانه محفوظ داشته اند و در هر زمانی که قدرت حاکمه نتوانسته استقلال ایران را حفظ کند و سرزمین عزیزمان گرفتار قومی بیگانه گشت و به چند پاره تقسیم گردید برگزاری همین آیین های ساده ولی سحر انگیز ایرانیان را همدل ساخته و بار دیگر کنار هم جمع نمود .متاسفانه از آیین مهرگان امروزه جزء میان زرتشتیان اثری باقی نمانده. اما اینکه از هزاران سال پیش تا کنون چگونه این جشن برگزار می شود :

*** طول مدت جشن ۶روز و از مهرروز آغاز و به رامروز ختم می شودپادشاهان تاجی به شکل خورشید که در آن دایره ای مانند چرخ چسبیده بود به سر می گذاشتند در جشن مهرگان مردی با صدای رسا ندا می داد ای فرشتگان بسوی دنیا بشتابید و جهان را از گزند اهریمنان برهانید . پادشاهان لباسهای گرانبهای ارغوانی می پوشیدند و با باده خواری در این جشن می رقصیدند موبد موبدان خوانچه ای که در آن لیمو شکر نیلوفر سیب به انار و یک خوشه انگور سفید و هفت دانه مورد گذاشته بود نزد شاه می آورد. در این روز پارسیان مشک و عنبر و عود به یکدیگر می دادند و توده های مردم برای پادشاه پیشکش می آوردند . زرتشتیان در روز مهر از ماه مهر به نیایشگاهها رفته و با تهیه خوراک های سنتی از یکدیگر پذیرایی می کنند و با سخنرانی های ملی و آیینی سرود و شعر و دکلمه جشن مهرگان را با شادی برپا می کنند . در برخی روستاها جشن مهرگان با ساز همراه است روز پنجم پس از مهرگان گروهی از اهالی روستا که بیشتر آنانرا جوانان تشکیل می دهند در محل آدریان و یا سرچشمه و قنات گرد هم می آیند و یکی از هنرمندان روستا به وسیله سرنا و هنرمند دیگر با دف گروه را همراهی میکند آنها با هم حرکت کرده و از یک سوی روستا و اولین خانه شروع می کنند و با شادی به خانه ها وارد می شوند کدبانوی هر خانه نخست آینه وگلاب می آورد اندکی گلاب در دست افراد میریزد و آینه را در برابر چهره آنها نگه می دارد و سپس آجیلی را که فراهم نموده به همه تعارف می کند آجیل مخلوطی از تخم کدو آفتابگردان و نخودچی کشمش است و با شربت و چای نیز پذیرایی خود را انجام می دهند آنگاه یکی از افراد گروه ساز که صدایی رسا دارد اسامی کسانی که پیش از این در خانه سکونت داشته و اکنون فوت کرده اند باز می گوید و برای همه آمرزش و شادی روان آرزو می کند .بعد از آن بشقابی از لرک (نوعی آجیل)از این خانه دریافت می کنند و در دستمال بزرگی که بر کمر بسته اند می ریزند و از خانه با ساز و شادی بیرون می آیند و به خانه بعدی می رود و چنان که در خانه ای بسته باشد برای لحظه ای بیرون خانه می ایستد و با بیان اسامی درگذشتگان این خانه بر روان و فروهر آنها درود می فرستد دادن پول و میوه هم مرسوم است تا برای جشن استفاده شود نسبت به جمعیت لورگ (نان مخصوص)تهیه شده و گوشت های بریان شده را به قطعات کوچک تبدیل می کنند و با مقداری سبزی میان دو عدد لورگ می گذارند و موبد ده نیز هنگام اجرای گاهنبار میوه ها را به قطعات کوچک تقسیم کرده و پس از پایان مراسم به همه میوه تعارف می شود. مردم تا آنجا که امکان دارد با لباسهای ارغوانی گرد هم آمده و به رقص و شادی می پردازند و هر یک چند نبشته شاد باش (کارت تبریک) برای هدیه به همراه دارند. سفره مهرگان شامل گل و ریحان و آجیل و بوهای خوش کتاب مقدس (قرآن یا اوستا) آینه سرمه دان شربت یا شراب  شیرینی انار سیب و آویشن کاسه ای پر از آب و سکه و ظرفهایی از سنجد و بادام میباشد ضمن اینکه اسفند و عود نیز می سوزانند***


*** روز مهر و ماه مهر و جشن فرخ مهرگان ***

مهر بیافزای ای نگار ماه چهر مهربان

                                                                                       مسعود سعد سلمان



اندکی با من...

اصلاً به این فکر نکن که بخوای بین نام وبلاگم و بلگهایی که پست میکنم ارتباط برقرار کنی؛

شاید تنها شباهتش این باشه که فکرم استعاره ای از یک پرنده ست، بدون چارچوب ! رها... . نمیتونی دسته بندیش کنی ... مثل خودمه ...

ذهنم در هیچ فیلد خاصی دسته بندی نمیشه.

میخوام راجع به هر موضوعی که د راطرافم هست و ذهنم درگیرش میشه حرف بزنم...

از هنر بگیر تا تاریخ و جغرافیا... از فلسفه بگیر تا جامعه...

از موسیقی بگیر تا تئاتر و فیلم و نقدهای ادبی.

شاید از نظر خیلی ها از جمله پدر دوستم با این همه علائق و دنباله گرفتن این روند فکریم به هیچ کجا نرسم؛ اما مهم نیست که کی به کجا میرسم!

مهم اینه که همه رو در کنار هم داشته باشم (جدی میگم این برام خیلی مهمه)...

هوا را از من بگیر علائقم را نه!! (اقتباسی آزاد از جمله ای کلیشه ای)

اینا روگفتم که یه موقع از پستهای مختلف من تعجب نکنی

و همونطور که گفتم بینشون ارتباط برقرار نکنی... حتی فکرشم نکن!

از تو حرکت...

مدتی میشد که میخواستم وبلاگی تشکیل بدم که هم خودم و هم خانواده ام  و هم جامعه فرهنگی و سازمان حفاظت از محیط زیست و ... رو به خاطر یادداشتهای پراکنده ام از روی کاغذ نجات بدم؛ شاید فکر کنید موقعیتشو نداشتم یا .... اما نه! فقط میون چند اسمی که توی این چند سال تو سرم بود انتخاب یکیش واسه وبلاگم مشکل بود. این شد که دلمو به دریا زدم  و طی برنامه nام توسعه تصمیمم عملی شد و انتظارها به سر رسید و در عرض 15 دقیقه در صبح یک روز پائیزی افتتاحش کردم. پس بسم الله