طرقه

پرنده ای که برای رسیدن به خورشید باید هزار اسم خدا را از بر میکرده, ولی در نزدیکی خورشید نام هزارم خدا را فراموش میکند و میسوزد

طرقه

پرنده ای که برای رسیدن به خورشید باید هزار اسم خدا را از بر میکرده, ولی در نزدیکی خورشید نام هزارم خدا را فراموش میکند و میسوزد

اندکی با من...

اصلاً به این فکر نکن که بخوای بین نام وبلاگم و بلگهایی که پست میکنم ارتباط برقرار کنی؛

شاید تنها شباهتش این باشه که فکرم استعاره ای از یک پرنده ست، بدون چارچوب ! رها... . نمیتونی دسته بندیش کنی ... مثل خودمه ...

ذهنم در هیچ فیلد خاصی دسته بندی نمیشه.

میخوام راجع به هر موضوعی که د راطرافم هست و ذهنم درگیرش میشه حرف بزنم...

از هنر بگیر تا تاریخ و جغرافیا... از فلسفه بگیر تا جامعه...

از موسیقی بگیر تا تئاتر و فیلم و نقدهای ادبی.

شاید از نظر خیلی ها از جمله پدر دوستم با این همه علائق و دنباله گرفتن این روند فکریم به هیچ کجا نرسم؛ اما مهم نیست که کی به کجا میرسم!

مهم اینه که همه رو در کنار هم داشته باشم (جدی میگم این برام خیلی مهمه)...

هوا را از من بگیر علائقم را نه!! (اقتباسی آزاد از جمله ای کلیشه ای)

اینا روگفتم که یه موقع از پستهای مختلف من تعجب نکنی

و همونطور که گفتم بینشون ارتباط برقرار نکنی... حتی فکرشم نکن!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد